خاطرات شیرین رادینم

هوررااا رادین جونم چرخید

1394/2/6 16:34
نویسنده : مامان زهرا
87 بازدید
اشتراک گذاری

رادینم،عزیزکم،کوچولوی من امروز بالاخره خودت برگشتی!!

ساعت 12.20 از خواب بیدار شدی،شیر خوردی و گذاشتمت رو زمین بازی کنی.منم کنارت نشسته بودم و از بازی کردنت کلی عکس گرفته بودم.داشتم عکسا مرتب میکردم که یهو متوجه شدم داری برمیگردی!!!

چقد ذوق کردم مامانی،اشک تو چشام اومده بود از خوشحالی! گوشیم تو دستم بود همون لحظه ازت فیلم گرفتم...تا الان 10 بار فیلمو نگاه کردم.عاشقشم....( فیلمو نه ولی عکساتو همون موقع گذاشتم تو واتس اپ واسه همه فامیلا.همه کلی ذوق کردن و بهم تبریک گفتن)

عزیزم از وقتی سه ماه و نیمه بودی بعضی وقتا برمیگشتی به پهلو و ما فکر میکردیم به زودی برمیگردی!!!به همین خاطر زود بردیم تو رو ختنه کردیم.همش میگفتیم دیگه تا هفته دیگه برمیگرده ولی نخیر خبری نشد.بابی میگفت دیگه عید برمیگرده ولی بازم نه!همه میگفتن رادین شیرازیه  و تنبل،خسته س و حوصله نداره برگرده. امروز صبح م داشتم با مامان جون حرف میزدم گفت انگار رادین خیلی تنبله!!!!تا بالاخره امروز 2 روز قبل از پایان 6 ماهگیت برگشتی...البته 10 روزی میشد که یه کم برمیگشتی رو پهلو یعنی تا نصفه میومدی و با کمک ما کامل کپ میشدی.

امروز برای من روز خیلی قشنگی بود عزیزم، خیلی هیجان زده هستم هنوز.من از تماشای بزرگ شدنت خیلی لذت میبرم...

بابا احسانم اون موقع خونه بود داشت با تلفن صحبت میکرد و این صحنه رو از دست داد بعدش کلی تلاش کرد که تو دوباره تکرار کنی.بابا هم خیلی ذوق کرد.

ما خیلی دوست داریم نی نی.عاشقتیم.

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)