خاطرات شیرین رادینم

جشن تولد زنبوری

1394/7/23 9:29
نویسنده : مامان زهرا
121 بازدید
اشتراک گذاری

عزیزترینم،رادین جانم پنجشنبه 16 مهر اولین جشن تولدت رو برگزار کردیم،چون تو 5 محرم به دنیا اومدی و امسال روز تولدت مصادف میشد با 15 ام محرم من تصمیم گرفتم که به حرمت امام حسین و ماه محرم جشن تولدت رو زودتر برگزار کنم... جشن تولدت رومنزل عمو محسن گرفتیم.و تم تولدت رو زنبوری انتخاب کردم.تولباس زنبوری خیلی خیلی ملوس و خوردنی شده بودی عسل من.تولدت خیلی خوب بود و به همه مهمونامون خوش گذشت.همه خیلی تم تولدت رو دوس داشتن و ذوق کردن.همه بهت میگفتن زنبور کوچولو و پادشاه زنبورا... تو هم با وجود اینکه بدخواب شده بودی و قبل از شروع جشن خیلی اذیت شدی ولی تو جشن بادیدن بچه ها کم کم حالت بهتر شد و دیگه آخراش خوب بودی و بازی میکردی.عزیزم من برای تولدت خیلی هیجان داشتم و از مدتها قبل(بیشتر از یک ماه قبل) تو فکر جشن تولدت بودم و هرچی نزدیکتر میشدیم هیجان منم بیشتر میشد.انتخاب تم و تهیه تزیینات تولد و طرح کیک و برنامه ریزی کارا همه رو خودم تنها انجام دادم.البته کمکای بابا احسانو همفکری مامان پروین و همکار خوبم سیما جون هم خیلی مفید بود.دلم میخاست همه کارا رو خودم تنها انجام بدم.دلم میخاست بهترین جشن دنیا رو برات بگیرم و دلم میخاست که تمام انرژیم رو بذارم.چون بینهایت خوشحال بودم.خوشحال از به دنیا آومدن تو، خوشحال از گذروندن یک سال سخت و شیرین.یک سالی که گذشت قشنگترین و عزیزترین و شیرین ترین لحظه های عمرم بود.واقعا دلم میخاست پایان این یک سال رو جشن بگیرم و همه عزیزام تو این شادی من شریک باشن.جشن تولدت رو( با همه کمبود هاش و کارایی که نتونستم و یا فرصت نشد انجام بدم) خیلی دوست داشتم و تو ذهنم موندگار شد. رادین جانم خیلی دوست دارم،بودنت بزرگترین نعمت زندگی منه. از خدای مهربون سعادت و سلامتی و شادی و برای هر لحظه زندگیت میخام. پی نوشت: هانای عزیز سه روز بعد از جشن تولد تو بدنیا اومد.

http://www.niniweblog.com/upl/radinkermani/14460640256.jpg

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)