خاطرات شیرین رادینم

ما برمیگردیم خونه.....

1394/9/9 12:21
نویسنده : مامان زهرا
101 بازدید
اشتراک گذاری
رادینم عزیزترینم،کار انتقالی من امروز درست شد...اصلا فکر نمیکردم اینقدر سریع همه چی جور بشه،وقتی ابلاغم اومد روی سیستم خیلی شوکه شدم،قلبم وایساد...آخه کمتر از دو هفته س که اقدام کردم.خدای مهربون رو هزار بار شکر میکنم. خیلی خوشحالم که برمیگردم خونه خودم.دوری از احسان برام خیلی سخت بود.دلم حسابی تنگ شده برای زندگی 3 نفره... ولی الان بینهایت نگرانم،به خاطر تو عزیزم.داراب که بودیم به لطف مامان پروین و مادر جون به ما خیلی خوش گذشت.هردومون خیلی راحت بودیم،حسابی به تو میرسین و من از هر جهت خیالم راحت بود که تو در آسایشی.(اگه میدونستم اینقدر سریع قراره کارا درست بشه حالا حالاها اقدام نمیکردم).حالا نمیدونم وقتی برگردیم خونه چی میشه،وقتی نیستم باید چی کار کنیم،برات پرستار بگیرم یا مهد؟؟؟؟البته با بودن بابا توی خونه بعید میدونم پرستار جوون بیاد. واقعانگرانم عزیزم،میترسم نتونم از پس همه چی بر بیام،میترسم باعث عذاب تو و بابا احسان بشه،میترسم تو رو تنها بذارم... عزیزدلم،رادین آسمونی من،تو و بابا احسان برام خیلی عزیزین،نمیخام به سختی بیافتین.تمااااام تلاشم رو میکنم که از پس کارام بربیام،سعی میکنم قوی باشم و برای همه چی برنامه ریزی کنم.از خدای مهربون میخام که کمکم کنه و به من توانایی بده.پسرم برام دعا کن.به امید روزهای خوب پیش رو
پسندها (2)

نظرات (0)