تولد یک وبلاگ
بالاخره موفق شدم 6 ماه بعد از تولدت این وبلاگ رو بسازم!!!!!
عزیزدلم،ماه آسمونم از دومین ماهی که تو دلم بودی خاطراتم و احساساتم رو هر زمانی که حس نوشتن داشتم یا حرف گفتنی بوده تو دفترم یادداشت کردم.من هیچ وقت اهل خاطره نوشتن و کلا نوشتن نبودم اما اینقدر اون روزا برام خاص و دوست داشتنی بود و اینقدر حال خوبی داشتم که تصمیم گرفتم بنویسم.p>
میدونستم که اون احساسات و اون روزا و اون لحظه ها ناب و تکرار نشدنیه،روزای دو نفره بودنمون.
خاطراتت رو تا 4 ماهگی نوشتم و حالا که برمیگردم و اون خاطرات رو میخونم خیلی لذت میبرم
تصمیم گرفتم از این به بعد خاطراتت رو و روزهای شیرین بزرگ شدنت رو به همراه عکس هات اینجا ثبت کنم.به امید روزی که خودت بزرگ بشی و خاطراتت رو اینجا با هم ورق بزنیم. عزیزم خیلی دوستت دارم و امیدوارم با خوندن این خاطرات بفهمی که چقدر برام عزیزی و بودنت چقدر برام با ارزشه... مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی